یادباد شبهايي كه كرسي، مركز دنياي كودكي مان بود و دورِ آن، درازاي آخرين شب پاييز را گيسواني برفي و ريشي سفيد روشن مي كرد.

حلقه هاي زنجير ثروت انساني مان، يك به يك به هم پيوسته و كلاف اصالتمان به حضور ريز و درشت آدمياني از جنس اعتماد و انسانيت و عشق، تنيده مي شد.


ادامه ...
+ نوشته شده در  ساعت   توسط   | 

به باور قصد بر اقدام كرديم

شراب ديگري در جام كرديم

فروشيم لانه و ساغر بسازيم

به جايش لانه اي ديگر بسازيم

همان خانه كه عمرش بيست سال است

تبادل با متاعي كان به حال است


ادامه ...
+ نوشته شده در  ساعت   توسط   |