,If you truly love life
.you`ll find beauty everywhere

کوکب جان سوز، فرزند خانعلی، زادۀ ۳۰ آبان ۱۳۱۱ ه.ش، به تعبیر مقربین سببی و نسبی، زن ترین زن روزگار در حلقهٰ معاشرین و مردترین مرد زمان خویش بود.
مادرم، شور بود و زندگی. خروشان تر از رود و شاداب تر از برکه. گل همیشه بهار. اگر روزگار به سختی ات می آزرد، رویش که می دیدی و صدایش که می شنیدی، آتش روز و حالت گلستان می شد. هیچ غمت نبود وقتی کنارش بودی. مخزن روحیه و یابندهٰ شاد ترین نقطهٰ حتی غم انگیزترین قصه. آبشار زندگی بود.

سالی دگر گذشت، ز سکوتِ ماه پاره ای
سالی دگر پیش روی و قرن و هزاره ای
با سوز و هجر و آه، ز پـِیَش ره سپرده ام
در شیشۀ عمرِ رفته، نماند عصاره ای
اندر تلاش و جهد که نگارم صفات او
آن ابروانِ کمان و چشمِ خماره ای
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
بر گونهٰ ما ز مِهر صد مٰهرِ لبوست
گر ريشهٰ من بكاوي در آن بيني
آن كوه كه خانواده است و چه نكوست
محمد رزاقی (تابان)

محمد محمد محمد نماز
برو روی کن سوی آن بی نیاز
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

شنیدم در دموکراسی قلم آزاد میگردد
زبان آزاد میگردد دل و جان شاد میگردد
رهایی مشکلست از چنگ چندین قلدرآقاسی
دموکراسی اگر اینست لعنت بر دموکراسی

باده نوشان را نگیرد دست در شب جز عسس
گر عسس خود مست گردد دستگیرش نیست کس
محتسب مست و عسس مست است و قاضی نیز مست
نیست فرقی در میان مست و قاضی و عسس
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

رسید مژده که خر در طویله یخ بسته
چراغ و لوله و نفت و فتیله یخ بسته
دروغ گردن گوینده گفت عطاری
ترنجبین و هل و شنبلیله یخ بسته
عجب مدار ز سرمای مشهد ار گویند
برای جیب بران مگر و حیله یخ بسته

مر مرا چند روز پیش به قم
گذر افتاد جانب بازار
سبدی از تماته پر دیدم
گرد آن جمع مردم بسیار
به یکی از مقدسین گفتم
که مر این جمع را چه باشد کار ؟

زیبا صنمی به کوچه ای می قدمید
با ناوک ابروان مرا می ستمید
گفتم توکه خیرم ندهی شر مرسان
گفتا که براه عشق باید صدمید
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

با یار غروب آخر ماه صیام
رفتم پی رویت هلال اندر بام
او را به هلال چشم و من را به رخش
دلدار هلال دید و من ماه تمام
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

ای آنکه به مسکین و غنی رزاقی
وی آنکه بُوَد یگانه در رزاقی
محتاج به غیر خود مکن رزاقی
زیرا که بجز تو نیستش رزاقی
تقی رزاقی (1396 - 1391 هجری شمسی)

مرغ دلم از لانه به ویرانه گریزد
ای وای بر این مرغ که از لانه گریزد
ای شمع شب افروز من از من چه گریزی
کی شمع شنیدی که ز پروانه گریزد؟

باز بلبل در گلستان شد پی خنیاگری
باز بر رامشگری سرگرم شد کبک دری
بید مجنون همچو رقاصان بزم عیش و نوش
بوستان رشک جنان از نکحت سیسنبری
مولِد مسعود شاه انبیاء شمع هدی است
آنکه بر وی ختم آمد منصب پیغمبری
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

آنکه نام نامی اش رزاقی است
نام نیکش تا قیامت باقی است
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

آنکه نامش تا قیامت باقی است
شاعر قرن اتم، رزاقی است
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

مرا غم شد محمد زن ندارد
به غیر از ناله و شیون ندارد
تقی رزاقی (1296 - 1371 هجری شمسی)

"گر از خون چشم و دامن تر نمیکردم چه میکردم"
ز هجران آہ و زاری سر نمیکردم چه میکردم
ز فریاد و فغان با چشم گریان در دل شبها
اگر گوش فلک را کر نمیکردم چه میکردم
به روز هجر خون دل نمیخوردم چه میخوردم
به پای دوست ترک سر نمیکردم چه میکردم

از مِهر مادر است یکی داستان نغز
اکنون مجسم آمده پیش نظر مرا
زد مام خویش را پسری ناخلف که مام
گفتا شکست چون دل من دست و سر مرا
قاضی از این قضیه خبردار گشت و گفت
حکمیست بهر آن پسر بدسیر مرا

یکی میخ، در کهنه دیوار دیدم
شب و روز مشغول خدمتگزاری
گهی جای او بود، دیوار مطبخ
گهی در اتاق و کنار بخاری
اثاثیه گاهی سبک گاه سنگین
همه میکشیدند، از آن سواری

تقی رزاقی فرزند مهدی (شهره به لامکانی) در اول بهمن ماه 1296 هجری شمسی در قم به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایى را در دبستان رضاییه قم آغاز كرد و در سال 1309 پایاننامهی دورهى ابتدایى را گرفت و تحصیلات متوسطه را در مشهد به انجام رسانید و زبان انگلیسى را نزد پروفسور مولوى هندى فراگرفت. مرحوم تقی رزاقی از سال 1311 تا 1314 كارمند شركت چاپخانه خراسان بود.