نخوابیدم شب و اینک سحر شد
فراقت سخت و بر گردن تبر شد
سر از کارت نیاوردم در آخر
ملَک بودی که رخسارش بشر شد؟
یکی را می شناسم در طبابت
که دارویش به زخم دل اثر شد
مکن بی صحبت "تابان" دمی سر
چه دیدی شایدت دُرّ و گهر شد
محمد رزاقی (تابان)
#محمد_رزاقی (#تابان)
+ نوشته شده در ساعت   توسط
|